ولنتاین و ...



بیایید همه به فکرشکلاتهای ولنتاین باشیم ...


یانه به فکر آن خرسهای قلب دار !


اصلا بیایید مثل همان خرسها که قلبشان را کف دستشان می گذارند عقلمان


را کف دستمان بگیریم !


بیایید به عشق فکر کنیم به زیبایی به خوشی


گور پدر زمانه !


بیایید بی خیال باشیم و یادمان برود چه می گذرد !








حواترین :

 حصر خانگی ام !

همین !!!







من ... حواتراز حوا


بی عنوان


بین دوراهی خواسته قلبی و مادرتون کدوم رو انتخاب می کنید ؟


جوابش برام مهمه ... خیلی ...







حواترین : هاله جون هرکی دوس داری تو جواب بده تو میدونی من چی میگم !!!






من ... حواترازحوا

خاله زنکی نوشت...


گوشی را که برمی دارم بعداز سلام و علیکی کوتاه سراغ پسرش را


می گیرد ...


سابقه نداشت اینطور شتابزده سراغش را بگیرد !


می گویم : هنوز نیومده خونه !


من و من می کند ... عاقبت می گوید :


فلانی عروسی دعوتتون کرده موندم بهت بگم یا نگم ...


به خیال اینکه فقط اورا دعوت کرده اند آرام می پرسم :


- چرا نگی ؟


می خندد ومردد و می گوید : آخه دخترخاله ات تازه فوت کرده !


فرکانس صدایم یک باره بالا می رود یادم هم می رود که مخاطبم کیست


و چرا باید احترامش را نگه دارم : بروبابا این حرفا چیه اولا اون دختر


عمه ام بود منکه کلا دخترخاله ندارم بعدشم من پابند این حرفها نیستم


مرده رو خدا رحمت کنه زندگی منکه تعطیل نشده ما که زنده ایم هنوز!


احساس می کنم گل از گلش شکفت خوشحال شد گویا


نخواستم بگویم من اعتقاد به این حرفها ندارم اما یادت هست در مراسم


شوهرت چقدر برایم حرف درآوردید که چرا ابروهایم کم پشت است !








حواترین : این پست کمی نیاز به توضیح داره گویا

ماجرازاین قراره که اقوام آقای همسر ما وقتی یکنفر فوت می کنه تریپ مردونه

برمی دارن یعنی وقتی تو مراسم واردقسمت زنونه میشی فکر می کنی اومدی

قسمت مردونه...لباس سیاه هم جزو لاینفک زندگیشونه تا چندماه اگر بهشون رو

بدی حمام هم نمی رن می گن عزاداریم دیگه عروسی و مهمونی که کلا تعطیل

درعرض ۴۰روزبیش از۱۰الی۱۵مراسم هم برای متوفی می گیرن این وسط اگر

هم کسی از این قوانین تخطی کنه حکم اعدامش صادرمیشه حالا حساب کنید

منه جو گیر که اینهمه وقت مشکی بپوشم چه حالی میشم اون هیچی توقع دارن

ابرو بذاری پاچه بز! آخه من ابروم کجا بودمن که از اولشم ابرونداشتم ! حالا وقتی

دیشب به مادر محترم آقای همسر گفتم من اعتقادی به عزانگه داشتن ندارم و

عروسی فامیل محترم شما میام کلی خوشحال شدمی خواستم بگم من همون

آدمم که اعتقاد به این مسائل نداره چطور اون موقع که همسرت یعنی پدر شوهر

محترم فوت کرداز این اخلاق من ناراحت بودید الان خوشحال؟



آی ایهاالناس من هنوزم سر حرفم هستم که گفتم قوم شوهر من ماهن و

لنگه ندارن نگید چرا بد میگی بدنگفتم








من ... حواتر از حوا




مادرم اینها همسایه ای دارند به غایت روانی


روانی که عرض می کنم یعنی اینکه روزی نیست این مرد از یک نفر


شکایت نکند شکایت که عرض می کنم پاسگاه و دادسرا !


عرض می کردم (چقدر کلمات تکراری ) این آقا کم که می آورد


از زن و دخترش هم شکایت می کرد یا بالعکس دخترانش از او


این از این


در همان ساختمان مذکور پسرکی کم سن و به غایت محجوب و سربه


زیر و اهل درس و دانشگاه هست که مادرش چندی پیش براثرسرطان


فوت کرد و پدرش هنوزکفن مادر خشک نشده تجدید فراش کرد و زنی


را بعنوان سوگلی به خانه اش آورد که فقط چندسال از دوپسرش بزرگتر


بود البته مادر متوفی این دوپسر برایشان ارث و میراث خوبی گذاشت


تا پدر منتی برسرشان نداشته باشد


این هم از این


حالا آن مرد روانی که ذکرش در ابتدا رفت یک روز حمله می کند


به این پسر طفل معصوم که تو قصد دزدی ازماشین مرا داشتی !


بعد هم خودش و دخترانش پسرک را خونین و مالین می کنند به جرم نکرده


مردک فردای آن روز هم خودزنی می کند و می رود از پسرک شکایت


می کند (عرض کردم که یک روانی به تمام معناست) بعد که نمی تواند


پسرک سربه زیر و محجوب را متهم کند گیر می دهد به ماشین چندین


میلیونی پسرک که تو حق نداری ماشین در پارکینگ بگذاری


عرض کردم پسرک با ارثیه مادرخدابیامرزش مال و مکنتی بهم زده


انصافا هم ماشین گرانقیمتی دارد


خلاصه پسرک هرچه سکوت می کند مردک افسارش را بیشتر


پاره می کند پسرک که خسته شده و می بیند آبرویش در خطر است


سعی می کند استشهادی علیه مردک روانی جمع کنداما از بین تمام


ساکنین مجتمع یکی پدرمن به نفع پسرک شهادت می دهد چون ازابتدا


شاهد تمام ماجرا بوده اگر پسرک به مردک روانی حمله میکرد


دختران کولی مردک چنان دادوبیدادی راه می انداختند که حتما تمام


ساکنین مجتمع که چه عرض کنم کل خیابان می فهمیدند


یکی هم زن یکی از ساکنین شهادت داد همین !


نامردمان ظلم را میبینند و دم نمی زنند مبادا پرشان به پر این روانی بگیرد


پسرک طفل معصوم بی مادر هم که دستش به جایی بند نمی شود سکوت


اختیار می کند ...


چند روزی گذشت تا امروز ...


مردک روانی را با امبولانس بردند خونین و مالین گفتند برق گرفته


اما ما که خوب می دانیم آه پسرک گرفته اش !






حواترین :

1-عرض کنم این مردک بارها از پدر مظلوم من هم شکایت کرده آنهم

به چه جرم های مسخره ای پاره کردن شلنگ کولر ...

من باب اطلاع عرض کنم من اصلا به پدرنرفتم حالا متوجه بشوید تا چه اندازه

ایشان مظلومند!


2 - آخیش !








من ... حواتر ازحوا



رو به رویش می ایستم


اول کمی نگاهش می کنم او هم نگاهم می کند گویا


لبخند می زنم ... لبخندش را ندیدم اما خیال می کنم لبخند زد


دوربینم را که بالا می آورم همچنان برای خودش راحت ایستاده


تنظیمات ابتدایی و چیلیک


صدای مردی مرا به خودم می آورد ... قدیمی ... قدیمی ...


برمی گردم سمت مرد


متوجه می شوم نمی تواند درست صحبت کند


لبخند می زنم ... بله قدیمیه ... قشنگه ...


بر می گردم و دوباره نگاهش می کنم ... قشنگه ...


بعد با خودم می گویم نکند منهم ...


نکند مثل تمام آنهایی که قدیمی ها را فقط برای عکاسی می خواهند...


متنفر می شوم ...




حواترین : داشتم از یه بنای زیبای کاهگلی عکس می گرفتم !







من .. حواترازحوا